تو داری میری که منو تنها بذاری
تو داری میری تا رو قولات پا بذاری
تو داری میبندی رو این عشق چشاتو
ندیدی که حالم عوض میشه با تو
به جون تو سخت میگذره
عشق مثل عطر نیست که بپره
من اونیم که وابستته
هنوزم توی فکرتم یک سره
بی تو زندگی برام بی معنیه
نفهمیدی فرق داری تو با بقیه
آره درست مثل دیوونه هام
این از تاثیرات دل تنگیه...
کاش ندیده بودمت تا که آروم بشم
تو با رفتنت سلب کردی آرامشم
کاش منم مثل تو بی تفاوت بودم تا راحت کنار
میومدم با خودم
عشق مثل عطر نیست که بپره
من اونیم که وابستته
هنوزم توی فکرتم یک سره
بی تو زندگی برام بی معنیه
نفهمیدی فرق داری تو با بقیه
آره درست مثل دیوونه هام
این از تاثیرات دل تنگیه...
وقتی که گل در نمیاد
سواری اینور نمیاد
کوه و بیابون چی جیه ؟
وقتی که بارون نمی یاد
ابر زمستون نمیاد
این همه ناودون چی چیه ؟
حالا تو دست بی صدا
دشنه ی ما شعر و غزل
قصه مرگ عاطفه
خوابای خوب بغل بغل
انگار با هم غریبه ایم
خوبیه ما دشمنیه
کاش منو تو می فهمیدیم
اومدنی رفتنیه
اومدنی رفتنیه
تقصیر این قصه ها بود
تقصیر این دشمنا بود
اونا اگه شب نبودن
سپیده امروز با ما بود
سپیده امروز با ما بود...
کسی حرف منو انگار نمی فهمه
مرده زنده خوابو بیدار نمی فهمه
کسی تنهایی رو از من نمی دزده
درد ما رو در و دیوار نمی فهمه
واسه ی تنهایی خودم دلم می سوزه
قلب امروزیه من خالی تر از دیروز
سقوط من در خودمه
سقوط ما مثل منه
مرگ روزای بچگی
از روز به شب رسیدنه
دشمنیا مصیبته
سقوط ما مصیبته
مرگ صدا مصیبته
مصیبته حقیقته
حقیقته حقیقته
تقصیر این قصه ها بود
تقصیر این دشمنا بود
اونا اگه شب نبودن
سپیده امروز با ما بود
سپیده امروز با ما بود...
چشامو ازم گرفتی واسه چی...بردیشون اما نگفتی واسه کی...
حالا روزم مثل شب سرد و سیاه...چشم من مسافر تاریکیها...
آسمونم بی ستاره هست نگو نه...رو سینه ام یه قلب پاره هست نگو نه...
مگه من عاشق خورشید نبودم...لایق چشمی که میدید نبودم...
کی میاد چشمهای من باشه دوباره...برام از روشنی ها خبر بیاره...
پای این پنجره بسته بمونه...جای این حنجره خسته بخونه...
جای این حنجره خسته بخونه...
خسته از خستگیایه این دله وامونده خسته از تو که خیالت پیشه من جا مونده...
خسته از پرسه تو شهری که همش آواره بی تو زیر آسمونی که یه بند میباره...
به همین سادگیا نیست از تو دل کندن و دوری...
چه سبک پر زدی از من تو بگو آخه چجوری...
تو چه جوری غمه این خستگی از یادت رفت حسرته روزایه رفته همه از آهت رفت...
من چه جوری به تو و عطر تو بیمار شدم تو که رفتی عطر بارونه شب همراهت رفت...
خسته از خستگیایه این دله وامونده خسته از تو که خیالت پیشه من جا مونده...
خسته از پرسه تو شهری که همش آواره بی تو زیر آسمونی که یه بند میباره...
به همین سادگیا نیست از تو دل کندن و دوری...
چه سبک پر زدی از من تو بگو آخه چجوری...
تو چه جوری غمه این خستگی از یادت رفت حسرته روزایه رفته همه از آهت رفت...
من چه جوری به تو و عطر تو بیمار شدم تو که رفتی عطر بارونه شب همراهت رفت...